English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (49 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
persian wheel U چرخاب
persian wheel U دولاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wheel measurement [ wheel measuring] U بازرسی چرخ [سنجش چرخ]
Persian U فارسی
he is a persian U او ایرانی است
Persian U ایرانی
to study persian U زبان فارسی تحصیل کردن
Persian cat U گربه ایرانی
Persian knot U گره فارسی
Persian rug U [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
Persian knot U گره نامتقارن
Persian carpet U قالی ایرانی
the persian language U زبان فارسی
persian lamb U پشم قره کل
he is a scholar in persian U در زبان فارسی فاضل
he is a scholar in persian U است
i teach him persian U من به او فارسی درس میدهم
In Persian script . U بخط فارسی
Persian cat U گربهایرانیگربهایکهموهایبلندوصورتگرددارد
persian blinds U پنجره کرکرهای
persian lamb U گوسفند قره کل
Persian Gulf U خلیج فارس
Indo-persian rug U قالی هندی با طرح ایرانی [اغلب دارای زمینه قرمز یا سبز بوده و از گل های کوچک، پیچک ها، پرندگان، حیوانات و طرح ابر بهره گرفته و دارای تارهای ابریشمی و پود پنبه ای است. به آن هندی-هراتی نیز می گویند.]
Persian [Iranian ] calendar U گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
There are many difference between Persian and English . U بین زبانهای فارسی وانگلیسی فرق های زیادی وجود دارد
eeglish persian dictionary U فرهنگ انگلیسی به فارسی
This is its Persian rendering ( translation) . U این برگردان ( ترجمه ) فارسی آن است
persian herioic verse U بحر تقارب
persian herioic verse U بحر متقارب
My mother togue is Persian. U زبان مادری من فارسی است
Persian cumin [Carum carvi] U زیره ایرانی [گیاه شناسی]
Persian cumin [Carum carvi] U زیره [گیاه شناسی] [غذا و آشپزخانه]
This is the oldest Persian script in existence. U این قدیمی ترین خط فارسی موجود است
The persian gulf is between Iran and saude Arabia . U خلیج فارس میان ایران وعربستان سعودی قرار گرفته
wheel U چرخ
wheel U دور
fifth wheel U چرخپنجم
wheel U چرخ نخ ریسی
four wheel U چهارچرخه
He's a fifth wheel. U او [مرد] آدم زایدی است.
to be a fifth wheel [to be in the way] U آدم اضافه [بدون همسر] بودن [در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel <idiom> U آدم اضافی یا زاید [در گروهی از آدمها]
third wheel U سومینچرخدنده
fifth wheel U جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel U چرخش
wheel U دوک نخ ریسی
wheel U گردش ناو
wheel U گرداندن
wheel well U محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
wheel U چرخ طایر
wheel U چرخ سمباده
to take the wheel U پشت رل نشستن
wheel U چرخیدن
wheel U جاروب کردن با پا
wheel U اتحادیه ورزشی
wheel U ساسایی
wheel U [همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel U رل ماشین
wheel puller U چرخ کش
wheel wright U چرخ ساز
turning wheel U چرخهسفالگری
wheel printer U چاپگر چرخ دوار
wheel pressure U فشار چرخ
wheel load U فرفیت بار یا تحمل وزن باندفرود در یک فرودگاه یامحوطه تاکسی کردن یا جاده اسفالت
wheel mode U ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
wheel shaft U میله چرخ
wheel chock U مانعچرخ
wheel head U سرچرخدنده
wheel spanner U چرخ کش
wheel spoke U پره چرخ
wheel cylinder U سیلندرچرخدنده
wheel sucker U دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا
spoked wheel U چرخاسبوکد
tracing wheel U چرخهترسیم
striker wheel U چرخهضارب
adjustment wheel چرخ متحرک
large wheel U چرخبزرگ
hand-wheel U چرخدستی
front wheel U چرخجلو
fourth wheel U چهارمینچرخهای
banding wheel U چرخهچرخنده
escape wheel U دندهخلاص
centre wheel U چرخهمیانی
chain wheel B U زنجیریچرخهیب
catherine wheel U رجوع شود به pinwheel
worm wheel U چرخ دنده حلزونی
wheel satellite U ماهوارهای که بصورت دایرهای ساخته شده و معمولابرای پایداری وضعیت یا واردساختن گرانش ساختگی به سرنشینان دوران میکند
rotating wheel U چرخهدوار
press wheel U چرخفشار
drive wheel U چرخدنده
pitch wheel U چرخکوککردن
modulation wheel U چرختعدیلصدا
worm wheel U پیچ حلزونی
main wheel U چرخاصلی
worm wheel U دنده کرمی شکل
chain wheel A U زنجیریچرخهیA
wheel barrow U فرقون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
wheel barrow U فرغون [ساخت و ساختمان] [ابزار]
dog-wheel U دماغه
dog-wheel U استوانه
cathedrian wheel U پنجره چرخی
wheel gloves U دستکش رانندگی
cogged wheel U چرخ دنده
brake wheel U چرخ دندانه دار
toothed wheel U چرخ دندانه دار
cogged wheel U چرخ دندانه دار
cog wheel U چرخ دنده
brake wheel U ترمز چرخها
spinning wheel U چرخ ریسندگی [این وسیله از یک چرخ چوبی شکل بزرگ و چند قطعه چوب بوجود آمده و توسط دست یا پا به حرکت در می آید.]
forged wheel U چرخ آهنگری شده
steered wheel U چرخ هدایت شده
cast wheel U چرخ ریختگی
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to reinvent the wheel <idiom> U هدر مقدار زیادی از زمان و یا تلاش در ساختن چیزی که قبلا وجود داشته.
reversible wheel U چرخی که در دو جهت بگردد
wheel and deal <idiom> U
wheel trim U قالپاق
buckled wheel U چرخ خم شده [تاب خورده]
Barlow's wheel U چرخ بارلو [مهندسی برق]
to be broken on the wheel U روی چرخ گاری مردن [نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
wheel brace U آچار چرخ خودرو
wheel wrench U آچار چرخ خودرو
to spin a wheel U چرخی را تند چرخاندن
I feel like a fifth wheel. U من حس می کنم [اینجا] اضافی هستم.
wheel tractor U فرمانتراکتور
wheel indicator U نشانگر سکان
magnet wheel U چرخ گردنده
four wheel brake U ترمز چهار چرخ
fly wheel U چرخ دندانه داروزینی که روی محور دواری قرار می گیرد
fly wheel U چرخ لنگر فلایول
fly wheel U چرخ لنگر
fly wheel U چرخ طیار
ferris wheel U چرخ فلک
ferris wheel U گردونه صندلی دار مخصوص تفریح وچرخ زدن اطفال وغیره
emery wheel U چرخ سمباده
driving wheel U چرخ گرداننده
free wheel U حرکت بدون رکاب زدن
gear wheel U چرخ دندانه دار
gear wheel U چرخ دنده
impluse wheel U چرخ فشار مستقیم
idler wheel U چرخ طیار
idler wheel U چرخ هرزگرد
idler wheel U چرخ یا دنده چرخندهای که حرکت را به چرخ دیگری انتقال میدهد
idle wheel U دنده چرخ رابط بین دو چرخ
hand wheel U چرخ دستی
gyro wheel U rotor gyro
grinding wheel U چرخ سنباده
grinding wheel U چرخ سنگ زنی
grinding wheel U چرخ سمباده
driving wheel U چرخ محرک
daisy wheel U عضو چاپ کننده در یک چاپگرچرخ دوار
cup wheel U چرخ سمباده
abrasive wheel سنگ چاقو تیز کنی
abrasive wheel U چرخ سمباده
steering wheel U غربالک
steering wheel U چرخ سکان فرمان اتومبیل
steering wheel U چرخ فرمان
steering wheel U رل
spare wheel U چرخ زاپاس
spinning wheel U چرخ گرداننده چرخ هرزه گرد
spinning wheel U چرخ طیار
spinning wheel U دوک نخ ریسی
spinning wheel U چرخ نخ ریسی
four-wheel drive U محرک چهار چرخ
activity wheel U گردونه فعالیت
all wheel drive U محرک تمام چرخها
balance wheel U رقاص ساعت
crown wheel U چرخی که دندانههای ان نسبت به سطح ان عمودباشد
control wheel U صفحه تنظیم کننده
control wheel U صفحه کنترل
color wheel U گردونه رنگ امیزی
cog wheel U چرخ دندانه دار
chain wheel U چرخ زنجیر
capstan wheel U چرخ لنگر فلایویل
capstan wheel U چرخ دوار
buffing wheel U چرخ سنباده
buff wheel U چرخ سنباده
break wheel U چرخ قطع
band wheel U چرخ تسمه خور
four wheel drive U محرک چهار چرخ
magnet wheel U چرخ رتور
wheel horse U اسب چرخ کش اسب نزدیک چرخ
the rim of a wheel U دوره چرخ
the man at the wheel U راننده
suspension wheel U چرخ تعلیق خودرو
sprocket wheel U چرخ دندانه دار که سوراخ شده یا پیاپی قرار می گیرد
suspension wheel U چرخ یدک
sprocket wheel U چرخ زنجیر
spoke wheel U چرخ پره دار
split wheel U چرخ نیمه یا نصفه
split wheel U نیم چرخ
short wheel U خودرو شاسی کوتاه
rear wheel U چرخ عقب
the turn of a wheel U گردش چرخ
two wheel tractor U تراکتور دوچرخه
toothed wheel U چرخه دندانه دار
wheel chair U صندلی چرخ دار
wheel center U مرکز چرخ
wheel bearing U بلبرینگ چرخ
wheel base U فاصله بین چرخ جلو و عقب در خودروهایی که از یک اکسل بیشتر دارند
water wheel U چرخاب
water wheel U دولاب
Recent search history Forum search
1frangible
3reza afshar
3reza afshar
3reza afshar
1postside
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com